تحولات لبنان و فلسطین

ساری- حال تمام کوچه های سناباد، این روزها اشک است... تمام کوچه های خراسان... حال تمام کوچه های دور و نزدیک...

مأمون دست به طبقِ انگور دارد و از مدینه تا توس، باران گرفته است. صدای مویه از تاکستان ها به گوش می رسد و خوشه ها، از شاخه ها سقوط می کنند.

چه غربتِ عمیقی دارد این روزها... رواق ها و سنگفرش ها و آینه کاری ها محزون اند... کبوتران، بال و پر بسته اند و اِذن ورود هر زائر، چین و گره و آه شده است...

ای شاه روشنایی ها و بردباری ها! دنیا، نمک گیر سفره مهربانی شماست. نمک گیر آن فاضلی که زهر غربت را سجده می کند.

حال تمام عاشقان، آقاجان! این روزها، اشک است و همه، پای در رکابِ آمدن شده اند. آخر فرّ و فروغ خورشید را کدام دانه انگوری می تواند شهید کند؟

دورافتاده ترین ها و نزدیک ترین ها زیارتنامه در دست دارند این روزها و اهل مشهدند. این روزها که قیل و قال تاکستان ها شنیدنی ست. قیل و قال اندوه شان.

رضاجان! دوری اَمان نوکران تان را گرفته است و نالان ترین اند. در این روزها که روزهای آب و عطش و نیزه و اسارت است. در این روزها که مهدی شان، صاحب عزاست و سراج الله شان، عبا بردوش به کوی مأمون پای می کشد.

حضرت زاهد و عابدم! چشمِ کوچه های دور و نزدیک، خیس است و چشمِ تمام دلدادگان بین الحرمین و خراسان.

قرن هاست تب و فراق و نوحه، آب و خوراک مان شده است. غمِ مشک های تیرخورده و طبق های انگور. غمِ یالِ خون آلود ذوالجناح و شمع های پریشان. غمِ عموجانِ باوفا که از فرات بازنگشته است.

قرن هاست زائران کوی توس، پای منبرِ عشق، حلقه می زنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.